| غــرق آب | |
|---|---|
| ای خط و خالئنگ کمال الّله هم امّ الکـتـاب، | حسرتينگدن ديـده عـشّاق بولوپدئر غرق آب. |
| ای خط و خال ات کمال الّله هم امّ الکتاب، (ای كه خط و خال بر رويت چونان ام الكتاب) |
از حسرت ات ديده عشّاق شده است غرق آب. (گشته از حسرت ديدارتو چشمان همه غرق در آب) |
| غمزه چشمينگ اشارت قئلدی اهلی وعـديـه، | مستِ عشقئنگ شول جهتدن غالمادی عينيمده خواب. |
| غمزه چشم ات اشاره ايست به اهل وعده گان، (غمزه ات گشته اشارت سوی مردان وفا،) |
مست عشق اند، زين جهت نمانده خواب عين ات. (كه نمانده است ز عشق تو به چشمانم خواب.) |
| ليلة الاسـراء والليل ايندی زلفينگ شـانئنا، | آيت ِ والّشمسِ وجهينگدن گوريندی آفتاب. |
| ليلة الاسراء والليل نازل شد بر شأنِ زلف ات، (گشت نازل بهر زلفت ليله الاسرا و والليل،) |
از وجهه آيت والّشمس ات ديده شد آفتاب. (آيه ی والشمس رخسارت دليل آفتاب.) |
| ای منينگ عينيمده رخسارئنئنگ نوری لم يزل، | وی ساچئنگ هر تاراسئندان عالم اوزره مشکِ ناب. |
| ای که در عين من رخسارات نور ِ لم يزل، (ای كه چهر تو به چشمم نور باشد لم يزل،) |
ازهر تارِ ویّ ِ زلف ات عالم شده مشک ِ ناب. (گشت دنيا با شميم تار زلفت مشك ناب.) |
| عالمی قئلدئنگ منوّرنور روحئنگ تا ابد، | لوح محفوظئندا روشن بولدی هم يوم الحساب. |
| عالم را نمودی منّور، نور روح ات تا ابد، (هست از نور رخت دنيا منور تا ابد،) |
در لوح ِ محفوظ اش روشن شد يوم الحساب. (لوح محفوظ قيامت با تو روشن بی حساب.) |
| زار و بيمارم اگر تشريف قئلسانگ بير نظر، | خاکِ راهِ مقدمينگده سپميشم گؤزدن گلاب. |
| زار و بيمارام اگر تشريف نداری يک نظر، (زار و بيمارم بيا يك لحظه بر بالين من،) |
در خاک راه مقدمت آکنده ام از چشم گلاب. (تا كه بفشانم ز چشمانم به راه تو گلاب.) |
| اول خطّ و خال و روح و زولفينگ حسابئن قئلما غا، | حسابِ عشقه ميّسر بولدی حقدان احتساب. |
| خطّ و خال و روح و زلفت را حسابش گر کنم، (كيست بتواند نگهدارد حساب زلف و خال و خط تو،) |
در حساب عشق ميّسر آمد از حقّ احتساب. (گر نباشد حضرت حق ياورش، نارد حساب.) |
| صورتئنگ آئينه عشق اولدی اهلی عالمه، | لوح محفوظئنگدا فرقان بولدی حکمتدن کتاب. |
| صورتت آئينه عشق شد برهمه عالم، (آيينه ی عشق است رخسار تو بر اهل دو عالم بی گمان) |
در لوح محفوظت فرقان شد از حکمت يک کتاب. (چهره ات فرقان محفوظ است و در حكمت كتاب.) |
| ای حقيقی باشئنگی قوی اول جنابِ حضرته، | قويماغئل الدن وصالئنگ دامانئنگ از هيچ باب. |
| ای حقيقی سرت گرو باد، در راه آن جناب حضرت ات، (ای حقيقی سر فدا كن در ره سلطان دوست) |
وصالت را از دست نده، دامنت از هيچ باب. (هان نگه كن برنچيند دامنش اين وصل ناب.) |
۱۳۹۲ اسفند ۳, شنبه
مجموعه اوّل - دیوان حقیقی - غــرق آب
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
JAHANȘA DIWANY
زندگی و آثار-جهانشاه حقیقی-نئنگ حیاتی و دؤردیجیلیگی-يعيش و يعمل في جهان شاه الحقيقي-د.خ.اونق
-JAHANȘA HAKYKYNYNŇ HAÝATY we DÖREDIJILIGI-COLLECTION POEMS OF LITERARY JAHANSHAH HAKYGY
Email address: han.own@hotmail.com - Dr. H. OWNUK